اگر خواسته شود كه در باب تفكرات عرفاني مولوي تحقيق شود، شايد بهترين راه تحليل كليات شمس باشد؛ ولي اگر هدف شناخت برداشتهاي او از زندگي و دين باشد، بررسي غزلهايش نتيجهاي در برنخواهد داشت. به اين منظور مثنوي انتخاب بهتري است. مولوي در تدوين اين اثر قصد تعليم و اندرز گويي داشته و راههاي وصول به خدا و معرفت نفس را ميآموزد.[۷]
بعضي را نظر بر اين است كه مولوي اساساً در قالبهاي صوفيگري امام محمد غزالي نميگنجد.[۸] و ميگويند: مثنوي او گاهي حتي با اصول صوفيگري مانند «نفرت از دنيا و عشق به خدا»، «فناي در خود و بقاي در خدا» و تخلص به اخلاق الله» نيز در تعارض است. بر عكس مثنوي بيشتر با مسائلي از قبيل «حيات ديني روح» و «اشتياق روح به اتحاد با حق» درگير است.[۷] اما با دقت در مفاهيم مثنوي معلوم ميشود كه مولوي انديشهاي فراتر از همه چيز داشته و به عبارت ديگر صلح كل بوده است و اگر تفاوتهايي ميان سلوك وي با انديشههاي امثال امام محمد غزالي وجود دارد اما با آن در تعارض نيست.
مثنوي، منتخب بدون نظم و ترتيبي از تمامي انديشههاي فلسفي و كلامي جهان اسلامي از آغاز تا قرن هفتم هجري است. مولوي هرچه در هر دستگاه فكري درست يافته است، انتخاب كردهاست. رشتهاي كه اين نكات نامرتبط را به يكديگر پيوند دادهاست، داستانهاي مثنوي است
جمعه ۲۰ بهمن ۹۶ ۱۱:۰۳ ۱۲۰ بازديد
تاكنون نظري ثبت نشده است